یک محصول دارای تجربه کاربری اصلی است - به عنوان مثال. دلیل وجود محصول - و نیاز را برآورده می کند یا مشکلی را که مردم دارند برطرف می کند. با این کار ، معنی دار می شود و ارزش را ارائه می دهد. اگر مشکل وجود نداشته باشد یا راه حلی با مشکل مطابقت نداشته باشد ، محصول بی معنی می شود و مردم از آن استفاده نمی کنند. راه حل های اشتباه را می توان برطرف کرد ، اما مشکلات موجود را نمی توان به هیچ وجه تغییر داد. بنابراین ، چگونه می توانیم مطمئن باشیم که با یک مشکل واقعی مقابله می کنیم؟ ما هرگز نمی توانیم 100٪ مطمئن باشیم ، اما می توانیم با مشاهده و صحبت با مردم خطر را به حداقل برسانیم.
در مورد محصولات فکر کنید و ویژگی های مناسب را برای افراد درست کنید
تفکر محصول به ایجاد ویژگی های موفق کمک می کند. با تعریف مشکلاتی که محصول با آن روبرو می شود ، به س “ال "چرا ما این محصول را می سازیم؟" تعریف مخاطب هدف ("چه کسانی این مشکلات را دارند؟") و تعریف راه حل ("چگونه این کار را انجام می دهیم؟") زمینه لازم برای توسعه یک ویژگی جدید را ایجاد می کند.
"تفکر محصول به طراحان این توانایی را می دهد که ویژگی های مناسب را برای افراد مناسب بسازند."
تفکر محصول به طراحان این توانایی را می دهد که ویژگی های مناسب را برای افراد مناسب بسازند. این به درک جامع تجربه کاربر کمک می کند. صرفاً به عنوان طراحی ویژگی ها نیست. این اطمینان می دهد که طراحان مشکلات واقعی کاربران را برطرف می کنند و خطر ساخت چیزی را که هیچ کس نمی خواهد کاهش می دهد.
تفکر محصول طراحان UX را قادر می سازد تا سوالات مناسب را بپرسند ، ویژگی های مناسب را ایجاد کرده و به طور موثرتری با ذینفعان ارتباط برقرار کنند. این به طراحان امکان می دهد قبل از افزودن ویژگی های جدید "نه" بگویند و تردید کنند. هر زمان که یک ویژگی جدید درخواست شود یا کسی ایده ای برای یک محصول جدید داشته باشد ، طراحان می توانند قبل از کشیدن قاب های وایرلس یا ایجاد طرح بندی های شیک سوالات کلیدی را بپرسند: آیا در محصول مناسب است؟ آیا به مشکل واقعی کاربران پاسخ می دهد؟ آیا مردم می خواهند یا به آن نیاز دارند؟